در قرآن کریم صفات مؤمن از جنبه هاى گوناگون مطرح شده است :
1.بعد معنوى و درونى
2.بعد حیوانى و غریزى
3.بعد روابط اجتماعى
علائم مؤمن از لحاظ باطنى و قلبى :
1.اضطراب ناشى از محبت :
هرگاه مؤمن به یاد حق تعالى مى افتد قلبش به تپش و لرزش در مى آید ، حتى این اضطراب و تأثر درونى در ظاهر او هم اثر مى گذارد.
انما المؤمنون الذین اذا ذکر الله و جلت قلوبهم (6) مؤمنان آنها هستند که چون ذکرى از خدا شود دلهاشان ترسان و لرزان شود.
2.ازدیاد ایمان در اثر شنیدن سخن حق :
«و اذا تلیت علیهم آیاته زادتهم ایمانا» (7) و هنگامى که بر آنان آیات الهى تلاوت مى شود ایمانشان فزونى مى گیرد.
بدیهى است حالات قلبى به ظاهر تراوش مى کند. از این رو، زبان به مدح محبوب مى گشاید.
«و اذا یتلى علیهم قالوا آمنا به إنه الحق من ربنا» (8) و هنگامى که برایشان آیات الهى تلاوت مى شود مى گویند ایمان آوردیم ، همانا این سخن حق است و از ناحیه پروردگار ما است.
از این آیه در مى یابیم که مؤمن سنخ سخن محبوب را مى شناسد.
3.سجده و خضوع در برابر حق :
مؤمن آن گاه که سخن حق را مى شنود، از عظمت خدا با کرنش به خاک مى افتد. سجده ، نشانه اوج عبودیت و خضوع است.
4.تحمید و تسبیح حق :
مؤمنان نه تنها در برابر حق سجده مى کنند که تسبیح و تحمید حضرتش را نیز مى گویند. تسبیح ، تنزیه و پیراستن است و تحمید ، آراستن. تحمید و تسبیح با یکدیگر نسبت دارند. با تحمید ، تسبیح هم تحقق پیدا مى کند. چون در کنار هر اثبات ، نفى هم هست.
5.مراقبت در نمازها :
یکى از علائم ایمان، اهمیت دادن به نماز است. در آیات قرآن درباره نماز خواندن مؤمن سه مطلب مطرح شده است :
الف.مؤمن اهل اقامه نماز است. «الذین یقیمون الصلوة» (9)
ب. نسبت به نمازهایش مراقبت دارد. «و الذین هم على صلواتهم یحافظون» (10)
ج. در نماز از حالات درونى خاصى برخورداراست.
در آیه شریفه پس از آنکه مى فرماید :
«قد افلح المؤمنون» به عنوان اولین نشانه ایمان مى فرماید : الذین هم فى صلوتهم خاشعون» یعنى در نماز حالت خشوع دارند.
درباره فرق میان خضوع و خشوع گفته اند که خضوع کرنش بدنى و خشوع شکستگى باطنى است. ممکن است کسى ظاهرا رکوع و سجود کند اما روحش متواضع نباشد و چه بسا کسى که کمتر خم و راست مى شود ولى باطنا متواضع است. ارزش نماز به خشوع آن است.
در سوره فتح در وصف مؤمنان از اصحاب رسول الله (ص) مى فرماید : «محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم» (11) سپس خصوصیاتشان را بر مى شمرد : «تریهم رکعا سجدا» اینان اهل رکوع و سجودند.
یعنى مؤمن اهل راز و نیاز با خداست. نماز براى مؤمن ، اداى وظیفه نیست. معاشقه است. راز و نیاز براى مؤمن به صورت طبیعت ثانویه درآمده است. هرگز احساس تحمیل و اکراه نمى کند.
حق تعالى در آیه اى دیگر مى فرماید : «تجافى جنوبهم عن المضاجع» (12) دور مى شود پهلو هاى آنان از بسترهایشان
معناى آیه این نیست که از رختخواب بلند مى شوند ، بلکه آیه مى گوید خود بخود پهلو هایشان را از رختخواب بلند مى شود. دلبستگى به حق در آنان به قدرى شدت دارد که با عشق پهلو هایشان را از رختخواب جدا مى کنند. همچنین آیه مى فهماند که راز و نیازهاى مؤمنان بیشتر در شبهاست .
«یدعون ربهم خوفا و طمعا» خدا را با خوف و طمع مى خوانند. خوف در مراتب پایین، خوف از عذاب است. و طمع در مراتب نازل ، رجا به بهشت است. اما خوف در مراتب بالا ، خوف از عظمت است.
ما در برابر بزرگى که قرار مى گیریم بدون آنکه کار بدى کرده باشیم در عین اظهار ارادت مى لرزیم. این خوف عظمت است.
رجاء هم در مراتب بالا رجاء دیدار است ، امید لقاء الله است.
على (ع) در روایتى مى فرماید : مؤمنى که دارى خوف عظمت و رجاء دیدار است وقتى روحش به عالم بالا صعود مى کند ، فرشتگان در شگفت مى مانند ، از بس روح این مؤمن عظمت دارد.
6. مؤمن خود را رهین فضل حق مى داند : «...تریهم رکعا سجدا یبتغون فضلا من الله و رضوانا سیماهم فى وجوههم من اثر السجود» (13) ایشان را در حال رکوع و سجود مى بینى که فضل و خوشنودى خدا را مى جویند. سیما و رفتار ایشان در چهره آنها بر اثر سجده مشخص است. یعنى ، هرگز خود را طلبکار نمى انگارند.
علائم یلى الخلقى مؤمن :
مؤمن در بعد یلى الربى و نشئه الهى ویژگیهایى دارد که ذکرش رفت.اما مؤمن چون دیگران در دامن طبیعت و دنیا و عالم کثرت زیست مى کند. نسبت مؤمن با دنیا چه نسبتى است ؟ سرآمد جنبه هاى طبیعى انسان شهوت و غضب است.
1.صیانت شهوت :
مؤمن شهوتش را با ایمان مهار کرده است. «و الذین هم لفروجهم حافظون الا على ازواجهم او ما ملکت ایمانهم» (14) و آنان که فروج و اندامشان را از عمل حرام نگاه مى دارند مگر بر جفتهاشان یا کنیزکان ملکى متصرفى آنها.
در این آیه، شهوت جنسى مطرح است. شایان ذکر است که «کشتن شهوت» در متون دینى توصیه نشده است. در آیه فوق سخن از میراندن شهوت نیست بلکه مهار شهوت مورد نظر است.
در روایات متعددى از مهار و غلبه بر شهوت به عنوان علامت ایمان نام برده اند.
براى تشخیص ایمان باید ملاحظه کرد که شهوت بر انسان غالب است یا انسان بر شهوت ؟
اگر قبضه نفس مؤمن در اختیار اوست ، مؤمن بر شیطان نفس غالب است. مؤمن ، امین است و بر جان خویشتن خیانت نمى کند. چون رها کردن این یاغى چموش خیانت به نفس است. مؤمن بر احساسات خویش حاکم است ، چشم ، گوش و اعضا و جوارح او در اختیار ایمان و عقل او است.
2.مهار خشم :
خشم و شهوت براى شعله ور شدن نیازمند مقدماتى است. در قرآن کریم ، توصیه هایى براى پیشگیرى غلیان غضب مطرح شده و نیز توصیه هایى براى فرونشاندن آن پس از اشتعال بیان شده است. در سوره قصص در اوصاف مؤمنان مى فرماید :
«و چون آیات بر آنها تلاوت شود گویند ایمان آوردیم که این قرآن از جانب پروردگار ما نازل شده و ما پیش از این تسلیم بودیم اینان را دوباره پاداش نیکو دهند زیرا صبر و ثبات ورزیدند و بدى را به نیکى دفع مى کنند و از آنچه روزى آنها کردیم انفاق مى کنند.»
«یدرؤون» به معناى «یدفعون» است. یعنى مؤمنان ، بدی ها را با نیکی ها دفع مى کنند. این همان جنبه پیشگیرى است. آنها زمینه خشم را از بین مى برند.
در آیه بعدى مى فرماید : «و اذا سمعوا اللغو اعرضوا عنه و قالوا لنا اعمالنا و لکم اعمالکم» وقتى از جاهلى سخن بدى مى شنوند ، توجه نکرده و اعراض مى کنند و مى گویند کارهاى ما به خود ما مربوط مى شود و کارهاى شما به شما.
سپس مى فرماید : «سلام علیکم لا نبتغى الجاهلین» (15) سلامت بمانید ، ما نادان را نمى طلبیم.
در قرآن کریم در وصف عباد رحمان مى فرماید : «و اذا خاطبهم الجاهلون قالوا سلاما» (16) هنگامى که مخاطب اهل جهل قرار مى گیرند مى گویند : سلام بر شما.
این آیات نشان مى دهد که مؤمنان با روش خاصى زمینه هاى غضب را از بین مى برند. یک جا به حرف جاهلان گوش نمى کنند و پیش خود مى گویند: «لا نبتغى الجاهلین» از جهال پیروى نمى کنیم.
یعنى با روش جاهلانه با جاهلین برخورد نمى کنند. این برخوردها نوعى مهار نفس هم هست.
در برخى موارد هم مؤمن از خشم استفاده مى کند و آن جایى است که بخواهد در برابر ظلمى بایستد. مؤمن ظلم پذیر نیست و لذا باید از نیروى غضب استفاده کند ، اگر شخصا توانست ظلم را بر طرف کند ، رأسا عمل مى کند و اگر نه از نیروى مؤمنان دیگر مدد خواهد گرفت. در آیه اى از سوره «شورى» در توصیف مؤمنان در برابر مهار شرعى قوه خشم مى فرماید :
«و الذین اذا اصابهم البغى هم ینتصرون» (17) اینان نسبت به ظلمى که درباره شان مى شود ، از مؤمنان یارى مى طلبند.
«هم ینتصرون» یعنى یا از سایر مؤمنان یارى مى طلبند و یا آنکه وصف روحیه مؤمنان است که در برابر ظلم یکدیگر را یارى مى کنند.
«و جزاء سیئة سیئة مثلها» (18) و جزاى بدى و ظلمى که در حق شما ـ مؤمنان ـ روا داشتند ، (بدى در حد همان بدى است) نه بیشتر.
به مؤمنان توصیه مى کند که از نیروى خشمشان به اندازه استفاده کنند. در باب قصاص هم قرآن به این مسئله توجه دارد. هنگام قصاص حق ندارى از حد تعدى کنى !
«فمن اعتدى علیکم فاعتدوا علیه بمثل ما اعتدى علیکم» (19) پس هر که به جور و ستمکارى شما دست دراز کند او را به مقاومت از پاى درآورید بقدر ستمى که به شما رسیده.
قرآن به مؤمنان توصیه مى کند که در موضوع خشم باید «مماثله» را مراعات کنند. البته ، همواره خداوند سفارش کرده که اگر بتوانى بدون استفاده از نیروى خشم جلوى ***** را بگیرى ، اولى است.
«فمن عفا و أصلح فاجره على الله إنه لا یحب الظالمین» (20) پس کسى که عفو کرد و اصلاح نمود اجرش بر خداست ؛ خداوند ستمکاران را دوست ندارد.
از این آیه درمى یابیم که اگر کسى توانست بدون استفاده از نیروى خشم ، دست به اصلاح زند ، در نزد خداوند پاداش دارد زیرا خداوند از ***** بدش مى آید. البته اگر با این روش نتوانستى بر خشمت غلبه کنى آن را اعمال کن تاحق از بین نرود.
لذا فورا در دنباله آیه مى فرماید : «و لمن انتصر بعد ظلمه فاولئک ما علیهم من سبیل» (21)
اگر براى جلوگیرى از ظلمى که به شما شده است ، از دیگران یارى بگیرید. مانعى ندارد.
آیه بعدى مى فرماید : « انما السبیل على الذین یظلمون الناس و یبغون فى الارض بغیر الحق اولئک لهم عذاب الیم» (22)
بدرستیکه مواخذه بر کسانیست که بر مردم ظلم مى کنند و در زمین در پى امور باطل مى گردند آنها را عذابى دردناک خواهد بود.
دنباله آیه ، از صبر و غفران تکلم فرموده است. و تذکر مى دهد که مؤمن در مقام خشم بى اعتنا نیست و در جایى که حق و معقول باشد ، مى تواند از آن استفاده کند. فلسفه جهاد با کفار و ستمگران همین است ، اما مؤمن مجاز به مثله کردن کافر در جنگ نیست زیرا خشم مؤمن در دایره مهار شرعى است.
3.ترک معاصى :
مؤمن از محرمات پرهیز مى کند و به اعمال شایسته و صالح رغبت دارد.
در سوره شورى آمده است: « و الذین یجتنبون کبائر الاثم و الفواحش» کسانى که از گناهان بزرگ و فواحش اجتناب مى کنند.ذکر واژه «الفواحش» یک نوع ذکر خاص بعد از عام است.گناهان، اعمالى هستند که شارع مقدس از آن نهى فرموده اگر چه از دید افراد متعارف زشت نباشد.چنان که قمار، از نظر ظاهر ممکن است قبحى نداشته باشد.اما برخى گناهان از نظر شرافت انسانى قبیح هستند، مانند زنا و لواط.این اعمال، زشتى ظاهرى هم دارند.لذا خداوند این دو نوع معصیت را جدا ذکر فرموده است.
درباره اعمال واجب نیز در آیه بعد ذکر خاص بعد از عام شده است: «و الذین استجابوا لربهم و اقاموا الصلوة» (23) مؤمنان به درخواست پروردگارشان پاسخ مثبت مى دهند و نماز برپاى مى دارند.
چون نماز در میان اعمال واجب درخشندگى خاصى دارد ، به طور جداگانه ذکر شده است.
حالات مؤمن در روابط اجتماعى :
قبل از ورود به این بحث، ذکر مقدمه اى ضرورى است : مؤمنان با یک واقعیت خارجى روبرو هستند و آن اینکه همه اعضاى جامعه اى که مؤمن در آن زندگى مى کند مانند او، با ایمان نیستند ، خواه ناخواه ، مؤمن با غیر مؤمنان و غیر مسلمین تماس و روابطه دارد. از این رو ، باید رابطه اش را با مؤمنان و کفار جامعه بر اساس اصول و عملى مشخص تنظیم کند.
1.محبت به مؤمنان و شدت نسبت به کفار :
قرآن مى فرماید : مناسبات مؤمن با مؤمنان باید بر اساس محبت، دلسوزى و گذشت باشد اما در برابر کفارنباید بر اساس محبت و ولایت باشد. بلکه باید بر اساس شدت و سطوت برخورد شود.
در سوره فتح مى خوانیم : «محمد رسول الله و الذین معه اشداء على الکفار رحماء بینهم» (24)
پیامبر و مؤمنانى که با وى هستند ، در برابر کفار غلیظ و شدید و در میان خود مهربان و با گذشت هستند.
از نظر قرآن ، مؤمن خودسرانه عمل نمى کند و پایبند مشورت با مؤمنان است. این دستور، یک اصل کلى در روابط اجتماعى مؤمنان است که حقوق مؤمنان نباید نادیده گرفته شود. البته، مشورت نسبت به مؤمنان است نه کفار.
در دنباله آیه فوق پس از آنکه فرمود : «پروردگار را اجابت مى کنند و نماز برپاى مى دارند» ، بلافاصله مى فرماید :
«و امرهم شورى بینهم و مما رزقناهم ینفقون (25) کارهاشان را بر اساس مشورت انجام مى دهند و از آنچه ما روزیشان کرده ایم انفاق مى کنند.»
مراد از «امر» در اینجا، کار شخصى نیست ، مربوط به کل جامعه است.
البته، کارهایى که به مشارکت مؤمنان باز مى گردد نیز مشمول آیه است ، مثلا در کوچه اى که چند مؤمن در آن زندگى مى کنند ، امور کوچه میان آن مؤمنان به شور اداره مى شود. هر امرى که مؤمن دیگرى در آن حق دارد ، مشمول مشورت است و نباید خودسرانه عمل شود.
2.ولایت متقابل :
ارتباط مؤمنان با یکدیگر دو محور دارد :
محور اول محبت است که پشتوانه ارتباط مؤمنان است.
محور دوم ، ولایت و سرپرستى است.
مؤمنان در بین خود ، رابطه سرپرستى متقابل دارند. براى مثال ، رابطه میان پدر و فرزند ، یا مادر و فرزند را در نظر بگیرید ، رابطه جمعى است و بر دو اساس استوار است ، پدر یا مادر در عین این که فرزندانشان را دوست دارند ، سمت سرپرستى آنان را نیز دارند. سرپرستى در اینجا ریشه در محبت دارد.
عشق اولیا به فرزندان موجب مى شود تا بر اعمال آنان مراقبت و نظارت داشته باشند و این اصل تنها شامل پدر و مادر نمى شود ، هر کسى که به دیگرى علاقه مند است، از شخص مورد علاقه ، محافظت و مراقبت مى کند. این مراقبت و یا محافظت در دو حیطه دفع ضرر و جلب منفعت صورت مى گیرد. یعنى او را به سوى منافع خودش ارشاد و هدایت مى کند و از مضرات باز مى دارد.
مؤمنان به دلیل کمال محبتى که بینشان برقرار است ، حق سرپرستى و ولایت بر یکدیگر پیدا مى کنند.
فقها مى فرمایند ولایت ، امرى جعلى (قراردادنی) است ، یعنى از جعل شارع مقدس پدید مى آید. البته ، این جعل پشتوانه و تکیه گاهش «محبت» است. شارع مقدس بر این مبنا ، یک سلسله احکام را جعل فرموده است.
در سوره توبه مى خوانیم : «و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض» (26)
مردان مؤمن و زنان مؤمن نسبت به یکدیگر ولایت دارند.
هر مؤمنى نسبت به مؤمن دیگر (اعم از مرد و زن) سمت سرپرستى پیدا مى کند. «ولى» هم به معنى سرپرست است و هم به معناى دوست. دوستى باعث جعل ولایت است.
مقتضاى این دوستى چیست ؟ نظارت و مراقبت
از اینجاست که حکم امر به معروف و نهى از منکر منشأ مى یابد.
در دنباله آیه شریفه آمده است : «یأمرون بالمعروف و ینهون عن المنکر» (27) امر به معروف و نهى از منکر مى کنند.
امر به معروف و نهى از منکر مترتب بر همان ولایت است. امر به معروف یعنى هدایت و ارشاد و نهى از منکر یعنى مراقبت از این جهت که خداى ناکرده مؤمن به بد و منکرى گرفتار نشود .
این رابطه ، مخصوص مؤمنان است اما رابطه میان منافقین به عکس است. نه تنها محبت و دوستى در کار نیست بلکه بین ایشان دشمنى حکمفرماست.
در همان سوره توبه مى فرماید : «المنافقون و المنافقات بعضهم من بعض یأمرون بالمنکر و ینهون عن المعروف» (28) منافقین و منافقات هم از یک قماش هستند [اقتضاى حال این گروه چیست؟] امر به منکر و نهى از معروف مى کنند.
مؤمنان بر خلاف منافقین ، نسبت به یکدیگر کاملا حالت مراقبت و دلسوزى دارند. اگر یکى از آنان مشاهده کرد که برادر یا خواهر مؤمنش دچار لغزش شده است بى تفاوت نمى نشیند ، همان گونه که پدر از لغزش و خطاى فرزندش رنجور مى شود. روشن است که نهى از منکر مراتب و شرایطى دارد.
3.اطاعت الهى و ولایى :
از ویژگى آثار مؤمنان در مناسبت هاى اجتماعى ، اطاعة الله و اطاعة الرسول است. شایان توضیح است که ما دو صنف احکام داریم :
در یک صنف از احکام ، رسول الله (ص) واسطه خدا با بندگان است و دستورهایى را ابلاغ مى کند. اجراى این نوع دستورها ، اطاعة الله است مثلا پیامبر (ص) واسطه ابلاغ دستور نماز بوده است. اگر ما نماز خواندیم ، اطاعت از خدا کردیم.
در صنف دیگر احکام ، رسول الله (ص) واضع است از قبیل : امر به جنگ و بسیج سیاسى اجتماعى جامعه و قضاوت.
البته چون خداوند فرموده : از رسول الله (ص) اطاعت کنید ، اطاعت از رسول ، به اطاعت از خدا باز مى گردد. در نتیجه ، مؤمن هرگز میان اطاعة الله و اطاعة الرسول تفاوت قائل نمى شود. لهذا در ادامه آیه اى که شرح داده شد ، آمده است :
«و المؤمنون و المؤمنات بعضهم اولیاء بعض یامرون بالمعروف و ینهون عن المنکر و یقیمون الصلوة و یؤتون الزکوة و یطیعون الله و رسوله اولئک سیرحمهم الله» (29)
مردان و زنان مؤمن نسبت به یکدیگر ولایت دارند ، امر به معروف مى کنند و نهى از منکر مى نمایند ، نماز بپا مى دارند و زکوة می دهند و اطاعت خدا و رسولش را مى نمایند. به زودى خدا اینان را مشمول رحمت خود قرار خواهد داد.
از این آیه نتیجه مى شود که مؤمن نه تنها به احکام فردى ملتزم است که در امور اجتماعى نیز موظف به مشارکت و تکالیفى است که باید بدانها پای بند باشد.
پى نوشتها :
1.بحار الانوار، 67، ص .302
2.خصال، ص .47
3.بحار الانوار، ج 67، ص .276
4.همان، ص .391
5.همان، ص .293
6.سوره انفال، آیه .2
7.سوره انفال، آیه .2
8.سوره قصص، آیه .53
9.سوره بقره، آیه .2
10.سوره مؤمنون، آیه .9
11.سوره فتح، آیه .29
12.سوره سجده، آیه .16
13.سوره فتح، آیه .29
14.سوره مؤمنون، آیه .5
15.سوره قصص، آیات 53 تا .55
16.سوره فرقان، آیه .63
17.سوره شورى، آیه .39
18.سوره شورى، آیه .40
19.سوره بقره، آیه .194
20.سوره شورى، آیه .40
21.همان، آیه .41
22.همان، آیه .42
23.سوره شورى، آیه .38
24.سوره فتح، آیه .29
25.سوره شورى، آیه .38
26.سوره توبه، آیه .71
27.همان.
28.سوره توبه، آیه .67
29.سوره توبه، آیه .71